یونس محمدی

شنبه 4 مرداد 1393
ن : یونس محمدی

حکایتِ ملانصرالدین است دنیا!

یغما گلرویی

دنیا»

به ناصر صفاریان


حکایتِ ملانصرالدین است دنیا!

عزیزِ دل!
درخت‌ها را می‌بریم تا اسکناس شوند،
یا کاغذهایی که بر آن‌ها
نامه‌های عاشقانه بنویسیم.


حکایتِ ملانصرالدین است دنیا!
هر شب
خوابِ جهانی بی‌تفنگ و تیرکمان می‌بینیم
بر بالش‌هایی پُر شده از پَرِ پرنده‌گان
و هیچ‌کس از خود نمی‌پرسد
چرا در عهدِ عتیق
برف نمی‌بارد...

دنیا مضحک‌تر از آن است
که شاعران به فکر تغییرش بیفتند.

دنیا یعنی:
صفِ پلیس ضد شورش
رو در روی پابرهنه‌های کشمیر.
دنیا یعنی:
من به او نمی‌رسم
و آب از آبِ زنده‌گی تکان نمی‌خورد.
دنیا بوقلمونی‌ست
که در جشنِ شکرگزاری هر سال
رییس جمهور آمریکا
فرصت زیستن به او می‌دهد.
دنیا ترانه‌ای‌ست که پیرمردی کور
در خیابانِ جمشید با خود زمزمه می‌کند...

حکایتِ ملانصرالدین است دنیا...
این بار باید خودش را خبر کنیم
تا دبیرکلِ سازمان ملل شود! //

*از مجموعه شعر «گریه‌های گربه‌ی خاکستری» /

زخمه 2013
İmage



:: موضوعات مرتبط: شعر نو، ،
:: برچسب‌ها: یغما گلرویی,


دو شنبه 16 تير 1393
ن : یونس محمدی

کلنگم کو؟

گلنم کو؟
عابری می گوید: دست شیرین است

پس غمت دیرین است

بیستون کنده خواهد شد با کلنگ شیرین‌؟

عابر  می گوید:

نه قصد شیرین این است

کندو کاو دل فرهاد کند

بزند تیشه به عشقو ریشه را باز کند

اه...

شیرین ،شیرین میداند؟

دل فرهاد

قصری است که جواهر در ان شاه کند

گنج قارون در دلش جا کند

عابر می گوید:

آن جواهر کیست ؟

- وای بر تو فرهاد

جواهر همان شیرین است؟

گلنگم کو؟

دست شیرین است

راست گفتی عابر پس غمم سنگین است

بزند تیشه به عشقو ریشه را باز کند

عاقبت فرهاد و جواهر، هردو را رهسپار دیار فردا کند.


:: موضوعات مرتبط: شعر نو، سپید، ،
:: برچسب‌ها: کلنگم کو؟, شعر نو, شیرین, فرهاد,


صفحه قبل 1 صفحه بعد